مریم جون:این هم یک هندوونه همراه با خیار در تابستان گرم...نوش جونتون
لولود:حمله به خیار به به
حنا:کله ات با کاکل هاش مزاحمه برو اونورتر
حنا با تعجب:اوااااااااااااا... چرا یهو کم شد؟
حنا:ای لولود ورپریده
لولود در حال چاله کندن وشعر خواندن:لولود و حنا بازی میکنند چقدره قشنگ... ای ای
لولود:منم دیگه حوصله ام نمیره سر... او او
لولود:حنا...ببین چه چاله ای برای بازی کندم...
لولود:ببین از نظر مساوات و موازاتش خوبه؟
دایره اش خوبه؟
لولود:جامون میشه؟
مریم جون:چیه تو فکری حنایی؟
حنا با ناراحتی:دلم میخواست یک همدم هم کنارمون باشه...هیییییییی...
روزگار چقدر بدی تو
حنا باتعجب:وااااااااااا ...چته؟خوشگل ندیدی؟
حنا:چقدر خوبه خاک بازی چقدر خوبه خاک بازی ...
حنا:آره آره دوستش داره هر روز هر شب فکر یاره
حنا:فقط به خاطر اون روی گلت هیچی نمیگم بهش
حنا:خودمو کنترل میکنم...
حنا :فکنم یه کرم دیدم...
پایان
ادامه مطلب
[ یک شنبه 4 مرداد 1394برچسب:مرغام,لولود و حنا,
] [ 11 قبل از ظهر ] [ مریم آفرینش ][